۷ مهر سال ۱۳۳۳ شمسی «سیدحسین فاطمی» وزیر امور خارجه کابینه مصدق در دادگاه نظامی محاکمه شد. جرمش اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت بود و حکمش تیرباران؛ ماجرایی دارد این وزیری که تیرباران شد و جزء «اینگونه افراد» بود!
۶ مهر سال ۱۳۵۹ شمسی، نخستین قطعنامه سازمان ملل درباره جنگ تحمیلی صادر شد. قطعنامه ۴۷۹ صدام را خوشحال کرد؛ چون یک فرصت بزرگ برای بعثیها بود و البته همین قطعنامه تکلیف سازمان ملل را هم روشن کرد!
۴ مهر سال ۱۳۵۹ شمسی معلوم شده بود ارتش صدام هرگز در یک هفته به تهران نمیرسد! پیشروی ماشین جنگی صدام کُند شده بود و ارتش بعثی پشت شهرهای مهم ایران گرفتار مقاومت مردمی شده بود. اما صدام غم نداشت؛ میدانست چه کسانی پشتش ایستادهاند.
افغانستانیها میگویند افغانی است و «بلخی»، تاجیکستانیها میگویند تاجیک است، ترکیهایها میگویند ترک است و «رومی» و ایرانیها میگویند ایرانی پارسیگوی است. مثل «گوهر» است که همه طالبش هستند و مثل «عشق» که همه مدعیاش هستند. او، مولوی است.
مبارز خستگیناپذیر پس از عمری تلاش در راه اعتلای انقلاب اسلامی ایران و یاری حضرت امام خمینی (ره) دعوت حق را لبیک گفت.
۱۹ آذر سال ۱۳۵۷ شمسی همه ایرانیها همین را میپرسیدند. روز تاسوعا بود؛ پهلوی از یکسو ایرانیها را نظاره میکرد که چه خواهند کرد و حسین (ع) از سوی دیگرِ تاریخ، پیروانش را فرامیخواند.
«محمد قریب» پیشاز آنکه در یکم بهمن ۱۳۵۳ شمسی، گونه مرگ را ببوسد، آنقدر قشنگ زندگی کرده بود که انگار قصه گفته بود برای مردم. حکایتش را بعدها تعریف کردند در یک سریال تلویزیونی، اما قصههای قریب بیشاز اینها بود.