همه ما متحیر بودیم که با چه جراتی روی دژ راه می رود. آنچنان شور و شوقی با آمدنش آمد که همه از جا بلند شدند و عجیب تر این بود که با آمدنش ترسها رفت و انگار نه انگار که گلوله و آتش دشمنی هست. آنقدر با صلابت و با هیبت بود که کسی سوال نکرد شما کی هستی که به ما دستور میدهی؟